سفر دَ تکسییای کابل:
دَ چاررایی آسمایی بودیم. دورتر از ما، بچهگکِ با لباس مکتب و صدای نازکش دَ کنار یک موتر به رنگ جگری، چلستون چلستون صدا میکد.
مه و چَن نفر دگه که دَ گرمی اَفتَو به خاطر موتر اِستاده بودیم و انتظار میکشیدیم به طرف موتر حرکت کدیم.
دَ جم ما، یک نفر دَ موبایل گپ میزد. او که به گمانم بیشتر از ما گرمی کده بود، زودتر داخل موتر شد. قیافه عجیب داشت. مالوم میشد که نو فیشنی شده باشه؛ پطلون کوبای، چِبلقای پلاستیکی سیاه، دِسمال گردن سرخ، یخنقاغ فیروزهای، انگشتر زرد، گردنبند عقیق با زنجیر نقرهای، موبایل نوکیا و کلای پیکدار بنفش، زیبایی او ره بیشتر به چشم میکشید.
مه و یکی دگه که شاید وزنش به صد یا صد و ده کیلو میرسید هم بالا شدیم. موتر پر نشده بود و بچهگک انوز چلستون چلستون صدا میکد.
بالاخره دو نفر دگه که به گفته نهنهکلانم، شیرسوخته شیرسوخته بودن دَ چوکی پیش روی شیشتن. موتروان یک دَیی به او بچهگک که صدا میکد داد.
صدای چُر چُر اِشپلاق ترافیک از پشت موتر به گوش شنیده می شد. موتروان موترش ره حرکت داد.
موتر کمی تیز شد و صدای بیرون کمتر شنیده میشد.
نفرِ که دَ موبایل گپ میزد دَ پالوی مه شیشته بود. بوی عطرش دَ تمام موتر پیچیده بود. شیرسوختهها که دَ پیش روی ما شیشته بودن، هر چَن دقه یک بار، تُخ تُخ میکدن. مه هم حالت خوب نداشتُم و نفسایم بندبند میشد.
مه بیشتر از همه از گپایِ بچه فیشنی دَ موبائیل حیران شده بودم. از گپایِ که دَ موبایل میزد مالوم میشد کتی کدام رفیقِ مانِند خودش گپ میزنه.
گوش کو که چی میگه:
"ولا بچیش، بیخی چَن روز شده که زمین مره جای نمیته. هیچ شَوَکی خَوِم نمیبره.
اینه! سَیکو!
چی کدی امو نفره کَتیش گپ میزنی یا نی؟
خو خو، خی ایطو گپ اس.
ولا مام دارم!
ولا مام یک گلموره پیدا کدیم.
هههههههه
آ، نمیفامم مَخصَد گپ خورده دگه.
ندیدیش بچیم که حرامزاده چقه خوبش اس.
بسیار خوشِم آمده.
آ، دیروز گفتمِش بِیه که چکر بریم، ناز کد حرامی ره. وای وای که مه دَ مو نازکایش بُمُرم.
ههههههههه.
از دِستی خوشِم مِیهیَه هیچ دلم نمیشه که بُخورُمِش.
راستی!
خو خو، خیر باشه.
باش موبایلَ قَطه کنم که بر مه یک کار پیدا شد.
خدافظ.
او بچه صبا باز پیش مه بِیه که کارِت دارُم. یک چن روپه کَتِت بگی".
درباره این سایت